ترسیم حالات اهل بیت در شام
اسـرار نـهـان را سر بـازار كـشیـدنـد آتـش به دل عـتـرت اطـهـار كـشـیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست نامـوس خـدا را سـوی انـظار كشیدند با سوت وكف وهلهله ورقص و جسارت دردِ دل مـا را همه جـا جـار كـشیـدند تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر بـا بـی ادبـی در بـر حـضّـار كـشیـدند ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود مـا را به سـوی مجلس كـفـار كشیـدند ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند بـر گـریـۀ ما قـهـقـهـه بـسـیار كشیدند هر بار كه بی عـاری شان خنده بما زد زخـمـی به دل حـیــدر كـرار كـشیـدند ای سهل بگو ازصدقه سوخت دل مـا خـون از جگــر احـمد مخـتار كشیدند با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند از مجـلس بیگانه به ویـرانه كه بردند فـریـاد سـر عـصمـت دادار كـشـیـدند مارا پس ازآن بزم شراب اشك نمانده بس چوب به لب های گهـربار كشیدند با رأس بـریــده سخـن این بـود دمادم یك آیه بخـوان، كار به اغیـار كشیدند این شام بلا لـكّۀ ننگی است به تاریخ اسـرار نـهـان را سـر بـازار كـشیـدند |